در روايات باب وارد شده است: (از ترفندهاي دجّال اين است که به آسمان دستور ميدهد که ببارد و در پي آن، آسمان خواهد باريد و به زمين امر ميکند برويان و به دنبال آن، زمين رستن آغاز خواهد کرد)، و اين چيزي است که تمدّن غربي بر اساس پيشرفتهاي خيرهکننده در عرصه ي فنآوري صنعتي و پيشرفت در زمينههاي فيزيک فضايي و بيوشيمي و دهها شاخه ي ديگر علمي و با سيطره ي همه جانبه بر منابع طبيعي، بدان دست يافته است. [1]
بديهي است که اين شعبدهها و تردستيهايي که از آستين تمدن مادي غرب بيرون ميآيد، تا چه حدّ اذهان سطحينگر و ساده انديش را مسحور و مرعوب خود ميسازد. در اخبار دجّال آمده است: (از شگردها و شيوه هاي اوست که اگر بر محلّهاي عبور کند و مورد تکذيب و رويگرداندن اهل آن واقع شود، کسي از آنان زنده نخواهد ماند و اگر بر محلّهاي بگذرد و مورد استقبال و تصديق اهل آن قرار گيرد، آسمان را گويد که بر آنان ببار و زمين را امر کند که بر ايشان برويان تا آنجا که زان پس، دامهاي ايشان در نهايت فربهي و شيرآوري و... خواهند شد). و اين، پديدهاي است که ما امروزه در صحنه ي بين الملل و روابط به اصطلاح شمال - جنوب به خوبي شاهد آن هستيم؛ هر جامعه اي که خود را در آغوش غرب استکباري انداخته و حلقه ي سرسپرده گي آنان را در گوش کند، از نظر اقتصادي و رفاهي مورد توجه غرب قرار ميگيرد و هر کشوري که بخواهد در مقابل ارزشهاي غربي (مانند: قرائت غربي حقوق بشر) يا سياستهاي غربي بايستد، بايکوت و تحريم همه جانبه ميشود. درباره ي دجّال در جوامع روايي ميخوانيم: (دجّال با رساترين فرياد خود که همه ي عالميان بشنوند بانگ ميزند: به سويم بشتابيد اي هواداران من! منم آن کس که (خَلَق فَسوّي) و منم آن که (قدّر فهدي) آري! (أنا ربکم الأعلي). همه ي اين اوصاف در مورد تمدن غربي صادق است. غرب مادّي و متافيزيک ستيز از طريق امپراطوري اهريمني و جهاني رسانه ها و شبکه هاي عظيم صوتي - تصويري - مطبوعاتي با ترويج اخلاق، حقوق، ارزشها و هنر مادّي، ولايت خود بر شئون انسان را فرياد ميکند و با حرکت خزنده ي فراگير خويش، آدمي را در چنبره و قبضه ي خويش گرفته و از عالم علوي جدا ساخته است. وسايل ارتباط جمعي، بلندگوي تبليغ ارزشها و هنجارهاي مادّياند و قوانين دست ساز بشر غربي با هزار نوع تدليس و آرايش و چاشني به هاضمه ي فکر جامعه جهاني خورانده ميشود و به اين شکل، تمدن مادي و فرهنگ دينستيز غربي، ولايت و سرپرستي خود را بر معاش و معاد انسان و سعادت و رستگاري وي اعلام ميدارد و ولايت هر منبع غيبي و متافيزيکي را نفي ميکند که در واقع اين جز کوس خداييزدن و ادعاي ربوبيت کردن، نيست. [2] از احوال غريب دجّال است که به همراه او آب و آتشي ديده ميشود که آن آب در حقيقت آتش و آن آتش در واقع آب است، بنا بر اين هر کس اين دو را مشاهده کرد، بايد در آن آتش در آيد که همانا آبي است بس زلال. چه کسي است که نداند آب گواراي لذتهاي دنيوي و مشتهيات حيواني و تکاثر ثروت و رفاه مادي که غرب ماده باور و ماده پرست به کام انسان عطشناک ميريزد، چيزي جز آتش سعادت سوز و شرافت سوز نيست، و نيز کيست که نداند آنچه که غربِ از آسمان بريده و زمينگير شده! زشت و ضد ارزش معرفي کند، در حقيقت جز آب حيات رستگاري نيست. دجّال در تراث روايي ما، يک چشم معرفي شده است و گفته شده که چشم ديگر او کور است و قطعا اين وصف، زيبنده ي تفکر و تمدن مادهزده ي غربي ميباشد؛ چه آن که غرب از دو بخش عالم و هستي آدمي يعني ماده و معنا و به عبارت ديگر جسم و روح، تنها ماده و ماديات و جسم و جسمانيات را ميبيند و اساسا توانايي مشاهده ي معنا و معنويت و روح و روحانيت را ندارد و اين يعني او از يک چشم محروم است و يکي از دو سمت و سوي جغرافياي هستي را نديده و هرگز درک نکرده است. سرانجام در احاديث ميخوانيم که (هيچ جايي از زمين باقي نميماند مگر آن که دجّال در آن گام مينهد و حضور خود را اعلام ميکند به جز مکه و مدينه؛ زيرا فرشتهاي با شمشيري بر فراز اين دو ناحيه ي مقدسه ايستاده و از ورود دجّال به آنها جلوگيري ميکند). از زماني که استعمار قديم در لباس استعمار نوين، تجديد حيات کرد و با استعمار فکري -فرهنگي و استکباري اقتصادي، اختاپوس وار با بازوهاي پليد خود به اطراف و اکناف چنگ اندازي کرده، هيچ قسمتي از کره ي خاکي از لوث وجود او بر کنار نمانده و همه کشورهاي جهان سايه ي شوم او را بر سر خود حس کردهاند. همه ي فرهنگها مقهور ارزشها و هنجارهاي غربي قرار گرفته است مگر ايدئولوژي مترقي و حياتبخش اسلام ناب که در حديث فوق با زبان سمبليک، حرم الهي مکه و حرم نبوي مدينه - سراي توحيد و نبوت- نماد آن قلمداد شده است و اين به آن معناست که تفکر اِلحادي، نوين غرب هرگز اسلام اصيل را مقهور نخواهد ساخت که (الاسلام يعلو و لا يُعلي عليه). [3] [1] در مورد ريزش باران و رويش گياه و تسلط انسان بر آنها، امروزه شاهد تکنيک هايي هستيم که تا دو قرن پيش، شايد هيچ کس به ذهنش نيز خطور نميکرد مانند: پديده ي به اصطلاح باردار کردن ابرها و باران مصنوعي و کشاورزي بدون خاک (بر روي آب) و.... [2] نفي ربوبيت الهي و اصل خودبسندگي در واقع جنيني است که از لقاح بذرهاي (اومانيسم) و (سکولاريسم) - يعني دو مؤلّفه بنيادين تفکر معاصر غرب - متولد ميشود. [3] موسوعة الامام المهدي / تاريخ الغيبة الکبري / صص 517 - 511 و 532 و 535. /**/ منبع: علامه سيد محمد صدر در جلد سوم موسوعة الامام المهدي /*]]-->
نظرات شما عزیزان: